ایلیا ایلیا ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

طعم زندگی

واکسن 18 ماهگی گل پسرم

برای واکسن 18 ماهگیت خیلی استرس داشتم. به خاطر اینکه موقع زدنه واکسن 6 ماهگی خیلی اذیت شدی. دو شبانه روز تب و درد. همش غصه می خوردم که نکنه این دفعه هم اذیت بشی. رفتیم پیش خاله جمیل و واکسنت و زدیم.اصلا طاقت نداشتم ببینم سوزن سرنگ تو پا و دست کوچولوت فرو بره . وقتی خاله واکسنت و زد گریه کردی ولی زود یادت رفت و اومدی تو بغلم. اومدیم خونه همش می گفتم الانه که تب بکنه و پاهاش درد بگیر ه. ولی خدا رو شکر خبری از درد و تب نبود. آخر شب یه مقدار تب کردی که اونم بعد از خوردن استامینوفن از بین رفت. تا صبح هی تبت و چک می کردم و خدا رو برای اینکه تب نداری شکر می کردم.  فردا صبح هم با عمو علیرضات مشغول بازی بودی. یه وقتای دستت و به پا...
16 دی 1391

دومین شب یلدات مبارک

نفس مامان هنوز دو روز از زدن واکسنت نگذشته بود که سرما خوردی. یه سرماخوردگی خیلی شدید. دقیقا اون روزی که مریض شدی شب چله بود. دوست داشتم امسال یه شب چله ی حسابی داشته باشی. ولی از شانس بد سرما خوردی. بعد از ظهر با بابا امین بردیمت دکتر و شب هم رفتیم خونه مامان شهناز . ولی خوشگلم تو انقدر بی حال بودی که حتی نمی تونستی با بنیامین بازی بکنی. خلاصه که اصلا به من خوش نگذشت و نمی تونستم لب به چیزی بزنم. تو همش تو بغلم بودی و اگه می ذاشتمت زمین گریه می کردی.  هیچ عکسی هم ازت ندارم. چون نه من دل و دماغش و داشتم و نه تو حالی.   ولی خوب به هر حال امسال هم گذشت و امیدوارم سالهای سال بهترین شب چله ها رو کنار هم داشته باشیم. و تو همیشه ت...
16 دی 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به طعم زندگی می باشد